کورشکورش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

بهونه ی زیبای زندگی

احوالات کورش خان

سلام فرشته کوچولو حال واحوالت چطور ه؟ خدارو شکر امیدوارم همیشه خوب وسرحال و شاد باشی کورش جونم این پست مخصوص کارهات هستش میخواهم تا اونجایی که یادم هستش گوشه از هنرهات برات بگم که وقتی بزرگ شدی ببینی چقدر شما خوردنی بودی کورش جونم الهی من فدات بشم وقتی که کیف من برداری و روی دستت میزاری وبا من وبابا محمد بای بای میکنی وبه طرف در میری که بری بیرون   الهی من فدات بشم وقتی من وشما پیاده رویی میریم کمی که راه رفتیم دست من از دست خودت جدا میکنی ومن به طرف خونه هل میدی وبعد با من بای بای میکنی وخودت میری وبه من می فهمونی که شما دلت میخواهد تنهایی بری وبعد با یه فیلمی بر میگردیم خونه ...
29 مهر 1391

کتاب خوان کوچک

    مهربانی را در نگاه تو زلال تر از اب و ابی تر از اسمان می بینم سلام به گل پسرم کورش جونم هر روز یک کار جالب و زیبا انجام میدی که من  میمیرم برای خودت وکارهات امشب یک کاری کردی که چند دقیقه تو دلت گرفتم بوست میکردم وقربون صدقه ات میرفتم بزار برات توضیح بدم مثلا امشب حواسم بهت نبود که چیکار می کنی ویواشکی نگاهت میکردم رفتی کتاب داستانت بر داشتی و چند تا عروسک هات هم برداشتی اقا الاغ و اقا سگ بغل خودت نشوندی ان وقت کتابت هم باز کردی وشروع کردی براشون توضیح دادن مثلا دست به موهات میزدی و کربه نشون میدادی و براشون بشکن میزدی کاملا همون جوری که برات تعریف کرده بودیم براشون میگف...
23 مهر 1391

دو روی سکه

   کورش جونم الان دیگه خیلی کاری یاد گرفتی سر یک فرصت مناسب همش برات خلاصه تو یک پست می نویسم الان میخوام ٢ تا از کارهات که با هم زمین تا اسمون فرقش هستش  بنویسم یکی از کارهات رقص شما هستش که به صورت خیلی حرفه ای می رقصی فکر کنم دیگه کم کم جای محمد خردادیان بگیری جالبه  تا صدای اهنگ به گوشت میخوره شروع میکنی رقصیدن رقص کردیت حرف نداره بابا محمد یادت داده انقدر قشنگ رقص پا میکنی و بینش میشنی وپا میشی و همه محو تماشای رقص شما میشن ولی حیف که نمیذاری فیلمت بگیرم وجتی وقتی تو ماشین می شینی اول میگی ضبط روشن کنید سریع بشکن میزنی وتو ماشین شروع به رقصیدن میکنی اگه ...
20 مهر 1391

روز جهانی کودک

ما به خود می بالیم که خدای خوبیها چون تو را سهمی از زندگی مان قرار داده سلام سلام صد تا سلام به پسر گلم کورش جونم عزیزم میدونی امروز چه روزی ؟ من بهت میگم امروز ١٧مهر روز جهانی کودک یعنی روز شما عزیز دلم و  روز همه فرشته های زمینی ناز هستش ای جانم الهی من فدای تو بشم کوچولوی خوشمل ونازم من  و کورش جونم این روز به همه بچه ها تبریک میگیم بخاطر این روز قرار شد شب من وبابا محمد  بریم بر شما کادو بخریم که شب بابا محمد زنگ زد وبا هم هماهنگ کردیم ساعتش بعد اومد دنبال ما و3 تایی رفتیم خانه کودک و2 تا بازی فکری  برات خریدیم   میخواستیم 3 تایی بریم  شهر بازی سیمرغ که برای بابا مح...
17 مهر 1391

واکسن 18 ماهگی

  نام تو رازی نوشته بر بال فرشته هاست گلها همه به  نام تو مشهورند ما تنها به تو می گوییم زندگی کن تا زنده بمانیم کورش جونم دیروز با تاخیر 10 روز ه واکسن 18 م اهگیت زدی اخه از اول مهر سرما خورده بودی باید صبر میکردیم تا خوب بشی اون موقع واکس بزنی . عزیزم چند باری که واکسن زدی خیلی اروم بودی ولی دیروز چه صدای سر دادی البته چند دقیقه بیشتر نبود سریع اروم شدی  . راستی به من گفتن شما رو نگه دارم تا واکسن به دست و پا ت بزنه ولی من طاقت نداشتم مثل همیشه مامان لیدا نگه داشتت وزدن من سریع بغلت کردم وشما هم به من چسبیدی تا کسی دیگه شما رو  اذیت نکن ویک خبر خوبم بهت بدم دیگه واکسن...
11 مهر 1391

روزی پر از گریه

سلام عسلم خوبی عزیزم من که روز به روز میگذره بیشتر عاشقت میشم فکر میکنم امروز دیگه اخر دوست داشتنم بعد می بینم نه فردا بیشتر از امروز عاشقتم نمیدونی چقدر بهت وابسته شدم چند وقت به هیچ عنوان ازت جدا نمیشم هر کاری داشته باشم یا بخوام برم بیرون با شما شازده پسر میرم بد جوری عاشقتم   جمعه از صبح تا عصری هیچ اتفاقی خاصی نبو د عصری میخواستم ببرمت حمام دیدم موهات بلند شده به بابا محمد گفتم کورش ببریم ارایشگاه بابا محمد قبول کرد زنگ زد به اقای ارایشگر و اونم گفت بیارش ما هم شما رو بردیم وای اونجا چیکار کردی چه گریه سر دادی  انقدر گریه کردی  که ترسیدم دیگه بابا محمد گفت بسه جلو موهاش خودمون کوتاه ...
8 مهر 1391

کارهای دیروز

سلام عشقم خوبی عزیزم ؟ کورش جونم من که میخوام این چند وقت فراموش کنم نمیشه یک هفته بود داروهات خورده بودی ولی هنوز دست به گوشت میزاشتی برای همین رفتیم دکتر معاینه که شدی گفت عفونت به گوشش ریخته ودوباره باید یک نوع دیگه انتی بیوتیک بخوره کوتوریماکسازول برات نوشت  .باید 7 روز بخوری داشت یادم میرفت مطب دایی بابا محمد رفته بودیم دیروز افتتاح شده بود طبقه دوم و در ورودیش بغل پله هستش برای همین فقط ما اونجا بودیم وهمه درها باز بود وشما هم بازی قایم موشک کاملا بلد شدی بصورت حرفه ای اینا رو گفتم  برای این مطلب که میخوام بنویسم ما مشغول صحبت در مورد شما بودیم که یک لحظه دیدم نیستی اومدم تو راهرو انتطار اونجا نبودبی یک لحظه مر...
5 مهر 1391

ارایش

تورا به اندازه تمام ستارگان اسمان و       تمام گلهای روی زمین دوست داریم کورش جونم خدا رو شکر سرما خوردگیت بهتر شده باید امروز واکسن میزدی دکتر گفت این دفعه بهتر چند روز صبر کنی تا خوب سرما خوردگیش خوب بشه  اخه بدنت حسابی ضعیف شده  همراه با سرما خوردگیت  داری دندونم در میاری بهداشت هم فقط دوشنبه ها واکسن میزنن من دیگه مجبورم تا دوشنبه دیگه صبر کنم حالا این چند وقت حسابی برای مریضیت نوشتم واز کارهای نازت هیچی ننوشتم الان میخوام برای یک کار بامزه ای که انجام میدی بنویسم من اکثر وقتا که ارایش  دارم میکنم شما همین جور من نگاه میکنی که چیکار میکنم چی بر میداری ...
3 مهر 1391

سرما خوردگی

  شنیده ام شقایقها هرگز نمی میرند پس تو را دوست دارم تا مرگ شقایق ها   کورش عزیزم این چند روز امیدوارم زود زود بگذره برای اینکه حسابی اذیت شدی اون از کلیه و معده نازت حالا هم سرما خوردی شدید از سه شنبه که مهمونها رفتن حالت حسابی بهم ریخته سرفه های وحشتناک ابریزش هیچی هم  نمی خوری  دکتر رفتیم حسابی دارو داده حالا هم برای سرما خوردگی باید دارو بخوری وهم باید داروهای قبلی بخوری .اصلا حوصله هیج کاری نداری فقط بهونه میگیری سریع گریه میکنی عزیزم میدونم چقدر اذیت میشی درد معده هستش وسنگ کلیه هستش و حالا سرما خوردگی شدید داری این چند روز همش داری دارو میخوری    فقط از خدای مهربون میخوام هیچ&nbs...
1 مهر 1391

سفرنامه کورش

سلام به گل پسرم تاج سرم خوبی عزیزم خدارو شکر امیدوارم همیشه شاد وخرسند باشی پنجشنبه امروز قرار من وشما وبابا محمد و خاله مهتا و بقیه بریم شمال صبح ساعت ٧ حرکت کردیم تا رفتم بغلت کنم از خواب بیدار شدی ویک ساعتی غر زدی تا خوابیدی سد کرج صبحانه خوردیم وشما بیدار شدی ومیخواستی بری تو اب که حرکت کردیم ظهر رسیدیم شمال بخاطر شما که زیاد تو ماشین نباشی چالوس  انتخاب کردیم برای موندن یک اپارتمان روبه دریا گرفتیم بعد ناهار خوردیم ٢ ساعتی خوابیدیم بعد عصری رفتییم کنار دریا نمیدونم برای اولین بار این همه اب میدیدی چه احساسی داشتی حسابی هیجانی شده بودی کمی اب بازی کردی بعد رفتیم بیرون وشام خوردیم شب اومدیم خونه بابایی اب ...
11 مرداد 1391
1